سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه به دنیا رغبت ورزد و آرزویش در آن دراز گردد، خداوند دلش را به اندازه رغبتش به آن کور می کند [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

نشریه بقیه الله


همه ما از قول پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیده ایم، که برترین اعمال امّت انتظار فرج است. ولی آیا تاکنون از خود پرسیده ایم که خاستگاه این عمل قلبی کجاست و این برتری چه پایه ای دارد؟ آیا همین که شیعه دوازده امامی بوده و منتظر ظهور امام دوازدهم باشیم ( بدون درک صحیحی از معنای انتظار) مصداق این سخن رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلم قرار می گیریم؟
باید به دنبال درک صحیحی از مفهوم این عمل والا باشیم، تا در پی آن، این خیزش درونی در ما پا بگیرد و انتظار مداوم یأس را از یادمان بزداید.اگر با مفهوم واقعی انتظار آشنا شده و بدانیم خصوصیات یک منتظر واقعی چیست و سیر و سلوک او چگونه باید باشد آنگاه خواهیم دانست آنانی که در مراتب والاتر، از این سوز سهم دارند در چه حال و روزند و از همه بالاتر قلب مقدّس امام عصر علیه السلام که آتشفشان این گداز است، قرن هاست چه داغی را تجربه می کند.
اگر این آتش در شریان ما بدود، وظیفه ها و تکلیف ها را خواهیم شناخت و اینگونه باران برکت و پرتو رحمت برسرمان خواهد بارید. و دور نیست که به بالاترین آرزوی هر مؤمن که خونخواهی حضرت سیدالشهدا علیه السلام در رکاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه است، دست یابیم.
در این کتاب پیرامون این مطالب مشروحاً سخن به میان آمده است.

نشریه بقیه الله ::: یکشنبه 86/8/13::: ساعت 6:0 صبح


بنام خدا

         بارخدایا! من به تو پناه می­برم از سرکشی حرص و آز و تاختن خشم و غضب و چیره شدن رشک و حسد و سستی شکیبایی و صبر و کمی خرسند و قناعت و تندخویی و بدخلقی و اصرار خواهش نفسانی و فشار شهوت و حکمرانی تعصب و نژادپرستی و حمیت. و پیروی هوا و هوس و ناسازگاری و مخالفت با رستگاری و هدایت و خواب­آلودگی و غفلت و دست گرفتن تکلف و زحمت و اختیار باطل بر حق و تکرار گناه و اصرار بر معصیت و کوچک دیدن خلاف و معصیت. و به خود بالیدن مالداران و به خود نازیدن اهل ثروت و خوار دیدن نیازمندان و بدرفتاری با زیردستان و فروگذاری سپاس از کسی که نسبت به ما خوبی و نیکویی کرده و از زندگی در سختی و مردن بی تدارک و بی توشه و ساز و برگ به تو پناه می­برم. و از بدترین بدبختی و از بدی بازگشت به سوی تو و دست خالی از پاداش و نومید بودن از اجر و ثواب و رسیدن کیفر و آمدن عذاب به تو پناه می­برم.

بارخدایا بر محمد و خاندان پاکش درود و رحمت فرست و مرا و همه مردان و زنان با ایمان را از هوس اینها که گفته شد پناه ده ای مهربان­ترین مهربانان.

                                                                     «فرازهایی از صحیفه سجادیه»

 



نشریه بقیه الله ::: شنبه 86/8/12::: ساعت 12:0 صبح


به نام خدا

خداوند بزرگ را شکر گزاریم که باز هم این توفیق عظیم را شامل  رو سیاهان درگاهش نمود تا بتوانیم ران ملخی به درگاهش برده و توفیق خدمتگزاری به شما عزیزان را داشته باشیم.

هزار و صد و هفتاد و سه سال است که به ظاهر زندگی می­کنیم. در حالی که از باطن زندگی غافل هستیم.

آیا زندگی همین خوردن و خوابیدن و رفتن و آمدن می­باشد؟ اگر پاسخ مثبت است پس در این صورت فرق ما با چهارپایان در چیست؟ آیا خداوند متعال بندگانش را آفریده و آنها را رها کرده تا هر کاری را که خودشان می­پسندند انجام دهند؟ آیا این خدای زنده که ما آن را خالق کل هستی می­دانیم نظری ندارد!

این خداوند است که آفریننده­ی ما می­باشد پس او بهتر از ما به منافع و مصالح زندگی ما آگاه می­باشد. همچنین دقیق­تر و کاملتر از بندگانش که خود آنها را آفریده از مشکلات و خطرهایی که آنها را تهدید می­کند آگاهی دارد. پس بیاییم و گوش جان بسپاریم به سخنان گرانبهایش، سخنانی که سفیران او بدون ذره­ای نقص با  ما بیان می­کنند.

 



نشریه بقیه الله ::: شنبه 86/8/5::: ساعت 5:36 عصر


بنام خدا

» بار خدایا ، ای کسی که میلی در جزا وپاداش ندارد.و ای آنکه بر عطا و بخشش کردنش پشیمان نمی شود.و ای آنکه بنده خود را یکسان پاداش نمی دهد.احسان و نعمت دادنت بدون مقدمه و آغاز به احسان است (در برابر احسان دیگر نیست) و عفو و آمرزیدنت از روی بزرگواری است . و حکم و تقدیرت حساب شده و برگزیده است.اگر بخشش کنی بخششت را با منت گذاری آمیخته نمی کنی و اگر از بخشش خود داری کنی خودداریت تعدّی به حق دیگری نیست.هر آنکس که تو را سپاس گزاری کند او را جزا و پاداش می دهی، در حالی که تو خود سپاس گزاری را به دلش الهام کردی.و هر که تو را ستایش کند او را عوض و پاداش می دهی وحال آنکه تو خود ستایشت را به او یاد داده ای. » بار خدا یا! تو از برگزیده های وظایف و تکلیفها، واجبات و احکام ماه رمضان را قرار داده ای. ماهی که از دیگر ماهها آن را امتیاز بخشیده و از همۀ زمانها و روزگارها آن را برگزیده ای. و آن را بر همۀ وقتهای سال به سبب اینکه قرآن و نور را در آن فرو فرستاده ای برتری داده ای. و به جهت اینکه ایمان را در آن چند برابر کرده و روزه را در آن واجب نموده ای. و به قیام برای عبادت در آن ، ترغیب و تشویق کرده و در آن شب قدر را که از هزار شب بهتر است گرامی داشته و افتخار داده ای. سپس ما را به سبب این ماه بر همۀ امتها برتری داده ای و به فضل و برتری آن، ما را پیش اهل کیشها و دینها بر گزیده ای. پس با امر و فرمان تو در آن روزه دار شدیم؛ و با کمک و یاری تو در شب آن به عبادت و بندگی تو قیام کردیم و برخاستیم که با روزه داری و قیام و به عبادت در آن ، رحمتت را که ما را برای آن توفیق داده و فرا خواندی ، خواستار شدیم. و آن را سبب رسیدن به پاداش و ثواب تو قرار دادیم. و تو با آنچه که درمورد آن به سوی تو روی آورده شود مملو و پر هستی ( دریای رحمت و احسانی) و آنچه را که از کرم وفضل تو خواسته شود بخشنده ای. و به کسی که قرب و نزدیکی تو را بخواهد نزدیکی. و این ماه در میان ما به ماندن پسندیده، به سر برد. و با همنشینی نیکو و پر برکت ، با ما همنشینی و هم نفسی کرد. و برای ما برترین سودهای عالمیان و جهانیان را سود بخشید. سپس هنگام پایان پذیرفتن وقتش، و زمانش و تمام شدن شماره اش از ما جدا شد. پس ما وداع کنندۀ او هستیم مثل وداع کسی که جدایی و فراق او برای ما سخت و دشوار است. و روی گردانیدن او از ما ، ما را اندوهگین و وحشت زده ساخته. و برای آن در پیش ما عهدی نگه داشتنی، احترامی پاسداشتنی، و حقی پرداختنی لازم و ثابت شده است، پس ما می گوییم : درود بر تو ای بزرگترین ماه خدا و ای عید دوستان خدا. درود بر تو ای با ارزش ترین وقتهایی که با ما بودی! و ای بهترین ماه در روزها و ساعتها! درود بر تو ای ماهی که در آن آرزوها نزدیک است. ودر آن ، اعمال و کردارهای خوب پخش و پراکنده است! درود بر تو ای همنشینی که برترین ارزش را در موجود بودنش، و دردسرآورترین صورت نبودن را در نبودنش دارد. و امید گاهی که فراق و جداییش دردناک ترین چیز است! درود بر تو ای همدم و مونسی که با آمدنش انس و صفا آفرید و شاد کرد؛ و با پایان یافتنش مایۀ وحشت شد و رنجور کرد. درود بر تو ای همسایه و همنشینی که دلها در آن نرم و نازک، و گناهان در آن کم شد. درود بر تو ای یاری دهنده ای که ما را برای غلبه بر شیطان یاری کرد! و همگام و رفیقی که راههای احسان را آسان و هموار ساخت. درود بر تو ، چقدر آزادشدگان در تو زیادند. و چقدر خوشبختند کسانی که احترام و گرامی داشت تو را، به سبب تو نگهدارند و حفظ نماید. درود بر تو چقدر محو کننده و نابود سازندۀ گناهان و چقدر پوشندۀ عیبهای گوناگون بودی. درود بر تو چقدر بر گناهکاران طولانی بودی ( که حوصله شان سر می رفت ) و چقدر در دلهای مؤمنان هیبت، بزرگی، ترس و ابهِِّت داشتی. درود بر تو ای ماهی که از هر چیزی درامان و سالم است. درود بر تو که همنشینی و مصاحبتش، و همزیستی و همراهیش نکوهیده وناپسند نبود. درود بر تو آن چنان که با برکتها و خیرها بر ما وارد شده و از ما چرکی گناهان را شسته و پاک کردی. درود بر تو ای ماهی که پیش از زمانش خواسته شده و مطلوب است، و پیش از دست رفتنش مورد اندوه و تـأسف است. درود بر تو و بر شب قدر که از هزاران ماه بهتر و بالاتر است. درود بر تو چقدر برای تو دیروز مشتاق و مایل بودیم، و چقدر آرزو و شوق و علاقۀ ما فردا به سوی تو زیاد و فراوان است. درود بر تو و بر فضیلت و برتری تو که از فیض آن محروم شدیم. ودرود بر برکتها و خیرهای گذشته ات که از آن کنده شدیم و دور ماندیم. » بار خدایا ما اهل این ماه هستیم که ما را به سبب آن شرافت و ارزش بخشیدی. و با فضیلت به ما توفیق درک آن را عطا فرمودی، در حالی که شقاوت پیشگان نسبت به وقت گرانبهای آن جاهل و به خاطر شقاوتشان از فضل آن بی بهره اند. » بار خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مصیبت زدگی ما را که به رفتن ماه ما است، جبران کن و عوض ده. و روز عید فطر ما رابرای ما مبارک گردانده و آن را از بهترین روزهایی که بر ما گذشته قرار ده؛که آمرزش و عفوتو را جلب کننده تر و برای گناه ، نابود کننده تر باشد. و از گناهانمان آنچه را که پوشیده و آشکار است بر ما ببخش و بیامرز. فرازهایی از دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه( دعای حضرت در وداع ماه مبارک رمضان)



نشریه بقیه الله ::: جمعه 86/8/4::: ساعت 11:0 صبح


برگرفته از کتاب یاد محبوب، جلد 1، صفحه 60

سؤال: می گویند امام عصر ارواحناه فرموده اند:
« ما هرگزشیعیانمان را از یاد نمی بریم و به یاد آنان ایم.» آیا منظور ایشان همه شیعیان اند؛ حتّی گناه کاران یا پاکان و پرهیزگاران ازآنان؟ در این صورت گناه کاران چه می کنند؟

جواب: در فرهنگ روایات اهل بیت، شیعیان افراد خاصّی اند؛ لیکن هیچ واژه و مفهوم و مصداق معنوی، در یک طبقه خاص تعیین نشده بلکه شامل مراتب گوناگون است. اگرچه در صدق یک واژه و مفهوم آن بر افراد برتر، ذهن آماده تر است، آن مفهوم بر مراتب پایین تر نیز صدق می کند. به عبارت دیگر، تمامی کمالات، تشکیکی است و هرگز در تعاریف، تنها مراتب درجۀ اوّل در نظر نیست.- یعنی در کمالات همیشه بهترین ها مورد نظر نیستند.-
در فرهنگ دینی ما، عالِم، مؤمن، فقیه، صالح و متّقی بسیار به کار رفته است؛ امّا متّقی، صالح و مؤمن فقط به رتبه خاصّ و فرد مخصوصی گفته نمی شود؛ گرچه برترین رتبه ها همواره مد نظر باشند. از باب نمونه، فقیه واژه ای است که معنای آن « دانای راسخ در دین » است. منظور از فقیه تنها مرتبۀ مقبولی از فقاهت نیست – که مثلاً شیخ طوسی آن را دارا بوده است- بلکه مراتب کم تر و درجات پایین تر را هم شامل می شود.
نتیجۀ سخن اینکه جملۀ مبارک امام عصر أرواحنا فداه که ( در توقیع شیخ مفید) فرموده اند:
« إنّا غیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم و لا ناسینَ لِذِکرِکُم»
« ما از یاد شما غافل نیستیم و در رعایت شما سهل انگاری نمی کنیم.»
تنها برترین مقامات شیعیان را شامل نمی شود بلکه سایر مردم پرهیزگار و مراقب را نیز فرا می گیرد؛ به شرط آنکه آن اندازه از اخلاق شیعه بودن دور نباشند که اطلاق واژۀ شیعه بر آن ها مَجاز و غیر حقیقت باشد.
اگر قرار باشد فقط آن مراتب والا و بلند از شیعیان در نظر حضرت مهدی علیه السلام باشند، صرفاً چند نفر معدود را در هر زمان شامل خواهد شد و دیگر مردم تلاش نخواهند کرد که از مراتب دون به مراحل بالاتر سیر و سفر کنند و الطاف و مِهر، فراگیر و همه گیر نخواهد شد؛ حال آنکه، از دریای موّاج محبّت او همه کس به اندازۀ ظرفیت پیمانۀ خود، آب حیات می گیرد و بهرۀ معنوی می برد و هرکه در کنار آب زلال لطف او قرار گیرد از قطرۀ وجود او حیات تازه می یابد.
این قانون مِهر رحمانی خداوند است و امامان مظاهر تامّ مِهر رحمانی و رحیمی اویند. آنان در محبت و دستگیری بی چارگان و درماندگان، لحظه ای دریغ نمی دارند و این خوی کریمان را در اوراق بسیار تاریخ از خود نشان داده اند.
شیخ صدوق رحمة الله علیه در کتاب « ثواب الأعمال» چنین نقل کرده است: مُعَلَّی بن خُنََیس گوید:
« امام صادق علیه السلام در شبی بارانی، به قصد رفتن به ظِلّۀ بنی ساعده [ جایگاهی که به قبیلۀ بنی ساعده منسوب بود و بی نوایان شب ها در آن می خوابیدند] از خانه بیرون آمد و من پشت سر آن حضرت رفتم. در میان راه چیزی از دست حضرتش افتاد.( به درگاه خدا ) عرض کرد:« بسم الله، خداوندا! آن چه را افتاد بازگردان.»
من[در تاریکی] نزدیک رفتم و سلام کردم. فرمود:« تو مُعلّایی؟» گفتم: آری، فدایتان گردم. فرمود:« با دست جستجو کن و هرچه یافتی به من بده.» چون دست بردم، دیدم مقداری نان روی زمین ریخته است. آن ها را برداشتم و به ایشان می دادم. در ضمن متوجّه شدم که انبانی پر از نان هم راه امام است. گفتم: فدایتان شوم، اجازه می دهید آن را من بردارم؟ فرمود:« نه، خودم بایدآن را ببرم؛ لیکن تو با من بیا.»
تا ظلّه بنی ساعده رفتیم. دیدم جمعی در در آن جا خوابیده اند. امام صادق علیه السلام پیش رفت. زیر باروبُنۀ هر کدام، یک قرص و دو قرص نان، به آرامی می گذاشت( تا بیدار نشوند). برای همۀ آنان نان گذاشت. آن گاه بازگشتیم. در راه پرسیدم: آیا اینان همه اهل مذهب حق بودند؟ فرمود:« اگر اهل مذهب حق بودند که درهمه چیز آنان را با خود شریک می ساختم؛ حتّی در نمک و زردچوبه.»
آری، وقتی کسانی که اهل مذهب حق نیستند، این چنین مشمول عنایات و الطاف امام صادق علیه السلام قرار می گیرند و نیز حضرت صادق علیه السلام اهل مذهب حق( یعنی شیعیان) را حتّی در نمک و زردچوبۀ خود سهیم و شریک می خوانند،(نشان از اوج محبت و دوستی و علاقه حضرت به شیعیان) به یقین فرزند بَرومندشان، حضرت مهدی علیه السلام نیز در مورد شیعیان عطوف و مهربان اند و همین بزرگواری و کرامت و آقایی را روا می دارند و ...
در این صورت، به طور خلاصه می توان گفت که: همگان، اعمّ از صالح و طالح، می توانند در معرض انوار عنایت و محبّت آن حضرت قرار گیرند و بر این اساس رواست که صالح هر چه بیشتر در صلاح بکوشد و طالح هرچه بیشتر از معصیت و پلیدی گریخته به صَلاح و اصلاح روی گذارد؛ به این امید که در برابر دید آن ولیّ مهربان قرار گرفته مورد عنایت بی کرانش واقع شود.
در مورد الطاف آن حضرت، مراجعه کنید به:
- بحارالانوار/ جلد 27 صفحات 73 تا 293
- ترجمۀ مکیال المکارم/ جلد 1 صفحات 106و 267و 321
- مهر محبوب
- معرفت امام عصر علیه السلام
- صبح امید/ صفحه 101

نشریه بقیه الله ::: دوشنبه 86/7/30::: ساعت 11:0 صبح


آیا تا به حال به این نکته توجّه کرده ایم که چقدر در زندگی خود به امام زمان علیه السلام یقین و اعتقاد داریم؟!
نمونه یقین و اعتقاد والا نسبت به حضرت بقیة الله ارواحنا فداء داستانی است که مرحوم آقای میرجهانی (1) از حضرت آیة الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید شیعیان در نجف اشرف نقل کرده اند که خود شاهد قضیّه بوده اند و بدون واسطه، داستان را نقل نموده اند:
« روزی ما در منزل مرحوم آسیّد ابوالحسن اصفهانی نشسته بودیم. بسیاری از آقایان دیگر هم بودند. آسیّد ابوالقاسم اصفهانی مترجم عروة الوثقی، شیخ محمّد کاظم شیرازی، دامادهای مرحوم سیّد ابوالحسن ( سیّد میربادکوبه ای وآسیّد جواد اشکوری) نیز حضور داشتند. در آن هنگام یک پستچی آمد و یک پاکت نامه به دست مرحوم آسیّد ابوالحسن داد.
ایشان نامه را باز کردند و داخل آن دو ورقه بود. یکی از آنها نامه ای بود که نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به حضرت مهدی علیه السلام از مرحوم سیّد، دلیل و استدلال خواسته بود.
مرحوم سیّد، نامه را خواندند و خندیدند. سپس آن نامه را با صدای بلند خواندند. نامه از طرف بحرالعلوم(2) یَمَنی بود که از سادات حسنی و از علمای شیخیّه(3) بود. در این نامه، بحرالعلوم یمنی دلیلی برای وجود امام زمان علیه السلام درخواست کرده بود. مرحوم آسیّد ابوالحسن همان وقت جواب نامه او را نوشتند و در ضمن نوشتند:« شما به نجف مشرّف شوید تا من امام زمان را به شما نشان دهم». نامه را مهر کردند و به دامادشان آسیّد جواد اشکوری دادند و فرمودند:« ببر و در پست بینداز».
دو ماه از این قضیه گذشت. شبی بعد از اینکه مرحوم آسیّد ابوالحسن در صحن امیرالمؤمنین علیه السلام نماز مغرب و عشاء را خواندند، یکی از شیوخ عرب به نام عبدالصاحب آمد و به ایشان گفت: بحرالعلوم یمنی به نجف آمده است، در محلّه وشراق، در فلان جا منزل کرده است. مرحوم آسیّد ابوالحسن فرمودند: باید همین حالا به دیدنش برویم.
ایشان همراه با عدّه ای از علما برای دیدن بحرالعلوم حرکت کردند. دامادهایشان و پسرشان مرحوم آسیّد علی هم همراهشان بودند. ما هم رفتیم. بالاخره وقتی رسیدیم و تعارف به عمل آمد، بحرالعلوم یمنی شروع به صحبت در آن زمینه کرد. مرحوم آسیّد ابوالحسن فرمود: الآن وقت صحبت کردن نیست، چون من مستعجل هستم و کار دارم. فردا شب برای شام به منزل ما بیایید تا آنجا با هم صحبت کنیم.
سپس مرحوم سیّد برخاستند و همه با هم به منزل بازگشتیم. فردا شب بحرالعلوم با پسرش سیّد ابراهیم به منزل مرحوم آسیّد ابوالحسن آمدند. پس از صرف شام، مرحوم سیّد، خادمشان را صدا زدند و فرمودند: مشهدی حسین چراغ را روشن کن. می خواهیم بیرون برویم. مشهدی حسین چراغ را روشن کرده، آورد. در این هنگام مرحوم آسیّد ابوالحسن و بحرالعلوم و فرزندش سیّد ابراهیم و مشهدی حسین آماده بیرون رفتن شدند.ما هم می خواستیم همراهشان برویم امّا مرحوم سیّد فرمودند: نه هیچکدامتان نیایید. هر چهار نفر آنها بیرون رفتند. و چون تا برگشتن آن ها زمان زیادی گذشت، ما آن شب نفهمیدیم که کجا رفتند.
فردا صبح از سیّد ابراهیم پسر بحرالعلوم یمنی سوال کردیم: دیشب کجا رفتید؟ سیّد ابراهیم خندید و با خوشحالی گفت:« الحمدلله اِستَبصَرنا بِبَرَکَةِ الامامِ السَیّد أبی الحَسَن»(4)
به برکت امام(5) سیّد ابوالحسن شیعه شدیم. گفتم: کجا رفتید؟ گفت:« رُحنا بِالوادی مقامِ الحُجَّةِ عَلَیهِ السَّلام» به وادی السّلام به مقام حجّت علیه السلام رفتیم. وقتی به حصار مقام رسیدیم، سیّد ابوالحسن چراغ را از خادمشان گرفتند و گفتند: اینجا بنشین تا ما برگردیم. مشهدی حسین همان جا نشست و ما سه نفر وارد مقام شدیم.
وقتی در فضای مقام داخل شدیم، سیّد چراغ را زمین گذاشتند و کنار چاه رفتند و وضو گرفتند و داخل مقام شدند. و ما در بیرون مقام قدم می زدیم. سپس سیّد ابوالحسن مشغول نماز شدند. پدرم چون معتقد به مذهب شیعه نبود، لبخند می زد و می خندید. ناگهان صدای صحبت کردن بلند شد. پدرم با تعجب به من گفت: کسی اینجا نبوده است. آقا با چه کسی صحبت می کند؟ دو سه دقیقه صدای صحبت ها را می شنیدیم، امّا تشخیص نمی دادیم که صحبت دربارۀ چیست. هیچ یک از مطالب مشخّص نبود.
ناگهان سیّد صدا زد: بحرالعلوم! داخل شو. پدرم داخل شد. من هم خواستم به داخل مقام بروم امّا سیّد فرمود: نه تو نیا. باز به قدر چهار پنج دقیقه صدای صحبت می شنیدم، امّا صحبت ها را تشخیص نمی دادم.
ناگهان یک نوری که از آفتاب روشن تر بود، در مقام « حجّت » تابش کرد، و صیحۀ پدرم به صدای عجیبی بلند شد. یک صیحه زد و صدایش خاموش شد. سیّد ابوالحسن مرا صدا زد: سیّد ابراهیم! بیا پدرت حالش به هم خورده است، آب به صورتش بزن و شانه هایش را بمال تا به حال بیاید. آب به صورت پدرم زدم و شانه هایش را مالیدم .
پدرم چشمهایش را باز کرد و بنا کرد با صدای بلند گریه کردن، و بی اختیار از جا بلند شد و روی قدم های سیّد ابوالحسن افتاد و پاهای سیّد را می بوسید و دور سیّد طواف می کرد و می گفت: یابن رسول الله، یابن رسول الله! التوبه، التوبه، التوبه!
طریقۀ مذهب را به من تعلیم بده، من توبه کردم. سپس سیّد ابوالحسن مذهب شیعه را به او تعلیم دادند و او شیعه شد و من هم شیعه شدم.
به هر حال، این قضیه گذشت و بحرالعلوم هم به یمن برگشت. چهار ماه بعد، زوار یمنی به نجف آمدند. و بحرالعلوم نامه ای توسط زوار به سیّد فرستاده بود و از سیّد تشکّر و قدردانی کرده بود:« از برکت عنایت و هدایت شما تاکنون دو هزار و اندی از مقلّدین من، شیعۀ دوازده امامی شده اند.»
( بعد مرحوم میرجهانی فرمود:) مردم باید به این مطلب اهمیّت بدهند که اگر انسان حقیقتاً خلوص پیدا کرد، امام زمان ارواحنا فداء به فریاد می رسد. ما خالص نیستیم. حبّ دنیا نمی گذارد ما کاری بکنیم.»(6)
منظور از نقل این داستان، توجّه دادن به اعتقاد شدید مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانی به امام زمان علیه السلام بود. باید توجّه کنیم که اعتقاد، چه اندازه مؤثّر است. شیعه باید چنین اعتقادی به امام زمان ارواحنا فداء داشته باشد، تا توفیق چشیدن اوصاف امام به او عطا شود.
هر مرتبه ای از معرفت که نصیب شخص شد،باید با اعتقاد و تسلیم در برابر آن، آمادۀ رسیدن به مرتبۀ بالاتری از معرفت گردد. هر قدر اعتقاد در مراحل پایین قوی تر شود، شخص می تواند امیدوار باشد که مراتب بعدی هم به او عنایت گردد تا بتواند اثر اوصاف امام را در دیگران ببیند. و یا حتّی موردفضل بیشتری قرار گرفته و وصف امام علیه السلام را بچشد. در قضیۀ یاد شده دیدیم که اعتقاد مرحوم آیة الله سیّد ابوالحسن اصفهانی چگونه باعث شد که امام عصر ارواحنا فداء حاجت ایشان را برآورد و به این وسیله حجّت را بر مخالفان آشکار سازد.
البّته باید توجّه داشت که هر کسی نمی تواند به خود جرأت چنین کاری را بدهد. یعنی به خودش یا دیگران از طرف امام زمان علیه السلام وعده هایی بدهد و آن گاه از ایشان انتظار داشته باشد که حتماً طبق وعده های او عمل کنند. این گونه حالات در انسان به طور مصنوعی ایجاد نمی شود، بلکه باید شخص با عمل به وظایف دینی خود، آن قدر نزد امام زمانش آبرو کسب کند و آن قدر پیش ایشان عزیز و محترم گرددکه اگر در شرایطی قرار گرفت که چنین تقاضایی از حضرتش کرد، دست رد به سینه اش نخورد.
امّا کسانی که خودشان می دانند رابطۀ صمیمانه و خالصانه ای با امام عصر علیه السلام ندارند و آن قدر در اداء تکالیف دینی خود کوتاهی کرده اند که در مقابل حجّت خدا، احساس خجالت می کنند؛ نباید خودشان را با امثال مرحوم آیة‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی قیاس کنند و چنان انتظاراتی از امام زمان علیه السلام داشته باشند؛ بله، اگر کسی بین خود و خدا احساس می کند که آن چه شایسته است در ارتباط با امام علیه السلام و دوستان ایشان انجام داده و در پیشگاه خداوند، خود را بی آبرو نمی بیند، از چنین فردی، آن گونه توقّعات بعید نیست.
همچنین از این قضیه می آموزیم که توسّل به امام زمان عجّل الله تعالی فرجه نباید فقط در گرفتاری های مادی و ناراحتی های جسمی باشد، بلکه امور معنوی و نیازهای روحی انسان مهم تر است. و باید در این گونه امور هم متوسّل به حضرتش شویم، تا بتوانیم مسیر هدایت را به سلامت طی کنیم،‌ و از دامهای شیطان که برای فریب انسانها گسترده است، رهایی یابیم. اینجاست که باید اهمیّت پناه بردن به امام علیه السلام را قدری مورد تأمّل قرار دهیم.
-------------------------------------
1- مرحوم میرجهانی، خود از دانشمندان بزرگ شیعه و از ارادتمندان خاصّ حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف بودند که پس از گذراندن عمری در خدمتگزاری به آستان اهل بیت علیهم السلام، در شهر خود-اصفهان- دیده از دنیا فرو بستند، و در کنار مقبرۀ مرحوم علامه مجلسی به خاک سپرده شدند.
2- این شخص غیر از مرحوم آبة الله العظمی سیّد مهدی بحرالعلوم است که از علمای بزرگ شیعه بودند.
3- علمای شیخیه تابع شیخ احمد احسائی بودند. او اعتقاداتی بر خلاف ضروریات شیعه داشت. تفصیل عقاید شیخیه و انحرافات آن ها در رسالۀ« هدیة النملة الی مرجع الملة» نوشتۀ مرحوم میرزا محمد رضا همدانی – از دانشمندان شیعه و شاگرد مرحوم میرزای شیرازی- بیان شده است. نویسنده، این رساله را به امر استادش میرزای شیرازی نوشته است.
4- مستبصر شدن به معنای بینا شدن پس از کوری است و به کسی گفته می شود که از گمراهی خارج شده و به مذهب شیعه درآمده است.
5- عربها به مراجع تقلید، امام می گویند.
6- برگرفته از کتاب مجالس المهدی علیه السلام/ صفحه 292

نشریه بقیه الله ::: یکشنبه 86/7/29::: ساعت 9:0 صبح


«همانا شمار ماه ها نزد خداوند در کتاب خدا دوازده ماه است؛(از) آن روز که آسمان ها و زمین را آفرید. چهار ماه از آن ها حرام است. این است آیین استوار. پس در(مورد) آن ها برخود ستم مکنید.»

سوره توبه – آیه 37


محمّد بن ابراهیم نعمانی در کتاب الغیبة از قول جناب ابوحمزۀ ثمالی آورده است: روزی در محضر حضرت باقر علیه السلام بودم. وقتی کسانی که در محضر امام علیه السلام بودند همه رفتند، به من فرمود:
« ای ابوحمزه، از امور حتمی که نزد خداوند تبدیل ناپذیر است، قیام قائم علیه السلام است. پس هرکس درآنچه می گویم شک کند، در حالتی خداوند را ملاقات خواهد کرد که بدو کافر باشد.»
سپس فرمود:« پدر و مادرم فدای تو باد؛ ای نامیده شده به نام من و کنیه داده شده به کنیۀ من(1) ای هفتمین (امام) بعد از من! پدرم فدای کسی که زمین را پر از قسط و عدل خواهد ساخت؛ هم چنان که از ظلم و جور پر شده باشد!»
سپس فرمود:« ای ابوحمزه، هرکس او را درک کند و آنچه را برای محمّد و علی صلوات الله علیهما تسلیم داشته است، نسبت به او تسلیم ندارد، به درستی که[خداوند] بهشت را بر وی تحریم خواهد کرد و جایگاهش آتش دوزخ است که منزلگاهِ بدِ ظالمان است.»
واضح تر از این- بحمدالله- و نورانی تر و روشن تر و آشکارتر برای کسی که خداوند هدایتش فرموده و به او احسان داشته است، فرمودۀ خدای عزّوجلّ در کتاب محکمِ خویش است:( همانا شمار ماه ها نزد خداوند در کتاب خدا دوازده ماه است؛( از) آن روز که آسمان ها و زمین را آفرید. چهار ماه از آن ها حرام است.این است آیین استوار. پس در (مورد) آن ها بر خود ستم مکنید.)
شناختن ماه ها- محرّم و صفر و ربیع و ... و این که ماه های حرام: رجب و ذوالقعده و ذوالحجّه و محرّم اند- دین استوار نیست؛ زیرا که یهود و نصاری و مجوس و سایر ملل و همۀ مردم، موافقان و مخالفان، این ماه ها را می شناسند و آن ها را به اسم می شمارند! این ها همان امامان علیهم السلام و برپادارندگان دین خدای عزّوجلّ اند و حرام از آنان، امیرالمؤمنین علیه السلام است که خدای تعالی برایش اسمی از نام بلند خویش(علی) مشتق فرمود؛ هم چنان که برای رسول خود اسمی از نام پسندیدۀ (محمود) خویش برگزید و سه تن از فرزندانش که نامشان علی است: علی بن الحسین و علی بن موسی و علی بن محمّد. پس این اسم- که از اسم خدای عزّوجلّ مشتق شده- حرمتی گرفته است و درود خداوند بر محمّد و آل گرامی او باد که به او حرمت یافته اند.(2)

-------------------------
1- بعضی امامان یک کنیه و بعضی بیش تر داشته اند. کنیه امام باقر علیه السلام ابوجعفر است و مولایمان حضرت حجت أرواحنا فداء چندین کنیه دارند. از جمله، ابوجعفر که در چند روایت آمده است. در این باره نگاه کنید به: کمال الدین جلد 2، صفحه 474 و نجم ثاقب صفحه 34
2- سیمای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه در قرآن صفحه 190

نشریه بقیه الله ::: جمعه 86/7/27::: ساعت 11:0 صبح


هان مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع به پا ایستاده ام. پس بشنوید و فرمان حق را گردن گذارید؛ چرا که خداوند عزّوجلّ صاحب اختیار و ولی و معبود شماست؛ و پس از خداوند ولی شما، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون در برابر شماست و با شما سخن می گوید. و پس از من به فرمان پروردگار، علی ولی و صاحب اختیار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علی خواهد بود. این قانون تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید دوام دارد.

روا نیست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نیست مگر آن چه آنان ناروا دانند. خداوند عزوجل، هم روا و هم ناروا را برای من بیان فرموده و آن چه پروردگارم از کتاب خویش و حلال و حرامش به من آموخته در اختیار علی نهاده ام.
هان مردمان! او را برتر بدانید. چرا که هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی، ضبط کرده ام. او (علی) پیشوای روشنگر است که خداوند او را در سورۀ یاسین یاد کرده که: «و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم...»
هان مردمان! از علی رو برنتابید. و از امامتش نگریزید. و از سرپرستی اش رو برنگردانید. او [شما را] به درستی و راستی خوانده و [خود نیز] بدان عمل نماید. او نادرستی را نابود کند و از آن بازدارد. در راه خدا نکوهشِ نکوهش گران او را از کار باز ندارد. او نخستین مؤمن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان، به او سبقت نجسته. و همو جان خود را فدای رسول الله نموده و با او همراه بوده است تنها اوست که همراه رسول خدا عبادت خداوند می کرد و جز او کسی چنین نبود.
اولین نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است. از سوی خداوند به او فرمان دادم تا [در شب هجرت] در بستر من بیارامد و او نیز فرمان برده، پذیرفت که جان خود را فدای من کند.

هان مردمان! او رابرتر دانید، که خداوند او را برگزیده؛ و پیشوایی او را بپذیرید، که خداوند او را برپا کرده است.
هان مردمان! او از سوی خدا امام است و هرگز خداوند توبه منکر او را نپذیرد و او را نیامرزد. این است روش قطعی خداوند درباره ناسازگار علی و هرآینه او را به عذاب دردناک پایدار کیفر کند. از مخالفت او بهراسید و گرنه در آتشی درخواهید شد که آتش گیرۀ آن مردمانند؛ و سنگ، که برای حق ستیزان آماده شده است.
هان مردمان! به خدا سوگند که پیامبران پیشین به ظهورم مژده داده اند و اکنون من فرجام پیامبران و برهان بر آفریدگان
آسمانیان و زمینیانم. آن کس که راستی و درستی مرا باور نکند به کفر جاهلی درآمده و تردید در سخنان امروزم همسنگ تردید در تمامی محتوای رسالت من است، و شک و ناباوری در امامت یکی از امامان، به سان شک و ناباوری در تمامی آنان است. و هرآینه جایگاه ناباوران ما آتش دوزخ خواهد بود.
هان مردمان! عل را برتر دانید؛ که او برترین مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام که آفریدگان پایدارند و روزی شان فرود آید.
دورِ دورباد از درگاه مهر خداوند و خشمِ خشم باد بر آن که این گفته را نپذیرد و با من سازگار نباشد!هان! بدانید جبرئیل از سوی خداوند خبرم داد: «هر آن که با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد، نفرین و خشم من بر او باد!»
هان مردمان! همانا او هم جوار و همسایه خداوند است که در نبشته ی عزیز خود او را یاد کرده و دربارۀ ستیزندگان با او فرموده: «تا آنکه مبادا کسی در روز رستخیز بگوید: افسوس که دربارۀ همجوار و همسایه ی خدا کوتاهی کردم...»

هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطن ها و تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست. و او علی بن ابی طالب است؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.

هان مردمان! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گران سنگ کوچک ترند و قرآن یادگار گران سنگ بزرگ تر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود خبر می دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند.
هشدار که من وظیفه ی خود را ادا کردم. هشدار که من آن چه بر عهده ام بود ابلاغ کردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانید که این سخن خدا بود و من از سوی او سخن گفتم. هشدار که هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمؤمنین خوانده شود. هشدار که پس از من امارت مؤمنان بری کسی جز او روا نباشد.
سپس فرمود: مردمان! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبر او! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این علی سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را؛ و تنها گذار آن را که او را تنها بگذارد.


فرازهایی از خطابۀ پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله در غددیر خم

نشریه بقیه الله ::: دوشنبه 86/7/23::: ساعت 10:0 صبح


به نام پروردگاربلند مرتبه ، آنکه بهترین مخلوق خود ، محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله را پرورش داد.
در این مقال بر آنیم تا مختصری از زندگانی نورانی و پرفراز و نشیب پرورش یافتگان معصومین علیهم السلام را به قلم آوریم . تا اولاً : برایمان ناشناخته یا کمتر شناخته ، نباشند و ثانیاً : از آنها ، شیعه بودن را بیاموزیم ؛ چرا که شیعه را به جز در کلام پر گوهر معصومین علیهم السلام ، در سیره ی شیعیان مورد تأیید آنها نیز می توان یافت . باشد که ما نیز شیعۀ مورد تأیید امام زمانمان عجل الله تعالی فرجه باشیم.
مطالبی که عرضه می شود ، به نقل از سری کتاب های "سرگذشت اصحاب پیامبر صلوات الله علیه و آله " نوشته ی "محمّد محمّدی اشتهاردی" می باشد و به ترتیب پرداخت ایشان ، از جناب "جابر بن عبدالله انصاری علیه الرحمه" آغاز می کنیم.
جابر، 15 سال قبل از هجرت پیامبر صلوات الله علیه و آله در یک خانواده ی محترم از قبیلۀ خزرج ، متولد شد . پدرش "عبدالله بن عمرو" در میان مردم مدینه ، از نخستین کسانی بود که قبل از هجرت پیامبر صلوات الله علیه و آله از مکّه به مدینه ، قبول اسلام کرد و در "عقبۀ اوّل" (گردنه ای در سرزمین منا) با پیامبر صلوات الله علیه و آله بیعت نمود و جزء دوازده نفری است که از آنها به عنوان "نُقَباء" (به معنی نماینده و سرپرست) یاد می شود .(1)
همچنین ، جابر و پدرش جزء هفتاد و پنج نفری بودند که در ماه ذیحجه سال 12 بعثت ، شب هنگام در نزدیک همان "عقبۀ اول" در خانۀ عبدالمطلب ، با رسول خدا صلوات الله علیه و آله بیعت کردند ؛ بیعتی بر اساس پیمان و پیوند جان نثاری در راه پیامبر صلوات الله علیه و آله ، که به عنوان "بیعت جنگ و پیکار" با دشمنان نامیده شد (که از آن به عنوان بیعت در عقبۀ دوم نیز نام می برند)2 . این در حالی بود که جابر ، نوجوانی بیش نبود ؛ ولی پدرش او را در این چنین شرایط سختی ، در بیعت شرکت می دهد . بر همین اساس ، جابر و پدرش از پیشتازان مسلمین مدینه بودند .
عبدالله در جنگ بدر شرکت کرد و نقش بسزائی در سرکوبی مشرکان داشت ، ولی از این جنگ جان سالم به در برد . اما در جنگ اُحُد (در سال سوم هجرت) همراه شوهر خواهرش "عمرو بن جموح" ، که هر دو پیر بودند ، به شهادت رسیدند (البته خبر شهادت عبدالله را پیامبر صلوات الله علیه و آله در تعبیر خوابی که عبدالله دیده بود ، به او داده بودند) . از آنجا که دشمن ، بدن این دو بزرگوار را پاره پاره کرده بود ، به گونه ای که از هم تشخیص داده نمی شدند ، پیامبر صلوات الله علیه و آله دستور دادند تا هر دو را در یک قبر دفن کنند .(3)
پس از شهادت عبدالله ، پیامبر صلوات الله علیه و آله به جابر فرمودند :"می خواهی تو را خبر دهم که پروردگار بزرگ به پدر تو چه گفت؟" جابر عرض کرد :"آری" . پیامبر صلوات الله علیه و آله فرمودند :"خداوند به پدرت فرمود : آنچه را دوست داری از من بخواه" . عبدالله عرض کرد :"خداوندا ! مرا به دنیا باز گردان تا یک بار دیگر در راه تو کشته شوم" . خداوند فرمود :"این تقاضا پذیرفته نیست و سنّت من بر این جاری است که پس از مرگ ، کسی را به دنیا باز نگردانم ، تقاضای دیگری کن ." عبدالله عرض کرد :"خدایا زندگی درخشان مرا به بازماندگانم خبر بده" . خداوند این آیه را (به عنوان پیام به خانواده های شهدا) نازل کرد : "هرگز گمان مبر ، کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند ، بلکه آنها زنده اند و در پیشگاه خدا از نعمت های الهی بهره مند می باشند" .(4 )این ، گوشه ای از سرگذشت درخشان پدر جابر و جان بر کف بودن او در راه خدا بود .
امّا جابر ، که در سنین نوجوانی با جهاد در راه خدا آشنا شد ، تمامی عمر پر برکت خود را در راه اسلام و گسترش آن صرف کرد و در تمامی ابعاد اسلامی ، شیر مردی مخلص ، عابدی وارسته و عالمی پر تلاش بود ، تا جایی که امام صادق علیه السلام در حق او فرمودند :"اِنَّهُ مِنَ اﻟﺄصفیاء" (او از برگزیدگان است) .(5) او نوزده بار در جبهه های جنگ حضور داشت(6) و نخستین زائر مرقد شریف امام حسین علیه السلام بود .(7)
جابر ، یادگار پیامبر صلوات الله علیه و آله بود چراکه در وصیت پر راز و رمز حضرت رسول صلوات الله علیه و آله به او ، که بیانگر اوج مقام ارجمند و شخصیت عظیم او می باشد ، آمده است :"ای جابر (تو طول عمر پیدا می کنی) و مردی از (خاندان) مرا ملاقات می کنی که همنام و هم شکل من است ، او علم را می شکافد و تبیین و تشریح می نماید" .(8) این نکته بسیار حائز اهمیّت است که چقدر جابر نزد پیامبر صلوات الله علیه و آله اعتبار داشت که ایشان او را نسبت به امام باقرعلیه السلام با خبر می کنند . اهمیّت این موضوع از آن جهت است که از روایات پیداست که امام سجادعلیه السلام از شناخته شدن فرزندشان امام باقرعلیه السلام در کودکی ، بیم داشتند .(9) جوّ خفقان و وحشتی که حاکمان ستمگر بنی امیّه به وجود آورده بودند به جایی رسیده بود که در آغاز امامت امام سجادعلیه السلام ، تنها پنج نفر در اطراف آن حضرت بودند .(10)
از نشانه های رفعت مقام و درجه ی ایمان جابر اینکه ، حضرت رسول صلوات الله علیه و آله در حق او می فرمایند :"ای جابر! تو از خاندان ما هستی ؛ خداوند دشمن بدارد آن کس که تو را دشمن بدارد و دوست بدارد آن کس که تو را دوست می دارد" .(11) دقت در این حدیث ، انسان را به حیرت در وجود این شخص وادار می کند . همچنین ، روایت است که امام سجاد همراه فرزندشان ، محمد باقرعلیهم السلام که کودک بودند ، نزد جابر آمدند.... امام سجادعلیه السلام به پسرشان فرمودند :"سر عمویت را ببوس" .(12) از این حدیث ، اوج احترام امام سجادعلیه السلام و فرزندشان نسبت به جابر ، مشهود است .
راجع به ثبات جابر در ایمان ، روایت است که امام صادق علیه السلام در ضمن گفتاری در مورد پیوند جابر با پیامبر صلوات الله علیه و آله و خاندان پاکشان ، فرمودند :"سوگند به خدا از آن همه جمعیّت ، هیچ کس به عهد خود عمل نکرد ، جز هفت نفر : 1ـ سلمان 2ـ ابوذر 3ـ مقداد 4ـ عمّار 5ـ جابر بن عبدالله انصاری 6ـ « ثبت » غلام آزاد شدۀ رسول خدا صلوات الله علیه و آله 7ـ زید بن ارقم " .
منظور از "جمعیّت" ، جمعیّت پس از رحلت حضرت رسول صلوات الله علیه و آله می باشد و منظور از "عهد" ، " اَلمَوَدَّﺓُ فِی القُربیٰ " (دوستی با اهل بیت پیامبر صلوات الله علیه و آله) ـ آیه 23 سورۀ شوری ـ می باشد .(13)
در حدیثی دیگر نیز امام صادق علیه السلام از جابر به عنوان یکی از دوازده نفر از مسلمین متعهّد و ثابت قدم ، نام می برند .(14)
راجع به وثاقت و اعتبار ایشان همین بس که : در روز عاشورا ، امام حسین علیه السلام وقتی سوار بر اسب شدند و در برابر دشمن قرار گرفتند ، به عنوان اتمام حجّت ، خطبه خواندند(خطبۀ اوّل آن حضرت در روز عاشورا) و از جابر یاد کردند . ایشان از سپاه دشمن خواستند که برای صدق گفتارشان نزد جابر بروند و از او سؤال کنند ، و به این ترتیب ، امام حسین علیه السلام جابر را به عنوان یک «شاهد صدق» معرفی نمودند ؛ اکنون به متن گفتار امام علیه السلام توجه کنید :
" آیا این گفتار پیامبر صلوات الله علیه و آله به شما نرسیده است ، که دربارۀ من و برادرم فرمود : «این دو ، سرور جوانان بهشتند؟» . حق این است که گفتارم را تصدیق کنید . سوگند به خدا ، چون می دانم خداوند دروغگویان را دشمن می دارد ، هرگز دروغ نگفته ام . اگر سخنان مرا باور ندارید ، در بین شما کسانی هستند که حقیقت را بازگو کنند ، از آنان بپرسید . از جابر بن عبدالله انصاری بپرسید ، از ابو سعید خُدری ، از ... .(15)
همچنین روایت است که پس از رحلت امام سجادعلیه السلام ، امام باقرعلیه السلام به احترام مجالست جابر با پیامبرصلوات الله علیه و آله ، نزد جابر می رفتند و می نشستند و از جانب خداوند متعال برای حاضران نقل حدیث می کردند . اهل مدینه می گفتند ، ما جسورتر از این جوان(یعنی امام باقرعلیه السلام) ندیده ایم ، که از جانب خدا سخن می گوید(سخنش را به خدا نسبت می دهد) . امام باقرعلیه السلام وقتی دیدند که مردم چنین می گویند ، از پیامبر صلوات الله علیه و آله نقل حدیث می کردند . باز مردم (گمراه) مدینه ، زبان به اعتراض گشودند و با کمال گستاخی گفتند : "ما دروغگوتر از این فرد ندیده ایم ، که از کسی حدیث نقل می کند که او را ندیده است! " . وقتی امام باقرعلیه السلام دیدند که آنها چنین می گویند ، از ناحیۀجابر ، برای مردم حدیث می گفتند! (یعنی می گفتند : جابر از پیامبر صلوات الله علیه و آله نقل کرد که آن حضرت چنین گفتند ...) .(16)
همچنین جابر به قدری در نقل حدیث ، شهرت و اعتبار داشت که از افراد معدودی بود که از او نقل حدیث می کردند و جزء پنج نفر معروفی است که بعد از قتل عثمان ، "مرجع فتوی و حدیث" بودند . امام باقرعلیه السلام در مورد وثاقت جابر فرمودند :"جابر هرگز دروغ نمی گوید" .(17)
امّا از میان روایت های بسیاری که از جابر نقل شده است ، بخوانیم روایتی را که ایشان از امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرده اند :
حضرت امیرعلیه السلام به جابربن عبدالله انصاری فرمودند :"ای جابر! پایه های استوار دین و دنیا ، چهار چیز است :1ـ دانشمندی که علم خود را به کار گیرد (و به دیگران بیاموزد) 2ـ نادانی که از آموختن دانش ، سر باز نزند 3ـ سخاوتمندی که درمصرف ثروت در راههای نیک ، بخل نورزد 4ـ و فقیری که آخرتش را به دنیا نفروشد .
هرگاه دانشمند ، به علم خود عمل نکند ، نادان از فراگیری دانش خودداری می کند ، و زمانی که ثروتمندان و بی نیازان از کارهای نیک بخل ورزند ، مستمندان(بر اثر بی صبری) آخرتشان را به دنیا می فروشند ."
سپس فرمودند : "ای جابر! کسی که دارای نعمت های فراوان خداوند شد ، نیاز مردم به او بسیار خواهد شد . در این صورت هر کس که وظیفه ی خود را در برابر نعمت های خداوند انجام دهد ، به بقاء و دوام نعمت خود ، کمک کرده است . وگرنه نعمت هایش را در پرتگاه زوال و نابودی قرار داده است ."(18)
آن بزرگوار در سنّ 94 سالگی ، در مدینه از دنیا رفت و قبر پاکش (ظاهراً) در بقیع می باشد .(19)
او به راستی از جمله انصار و اصحابی بود که امام علی علیه السلام در شأن آنها فرمودند : "سوگند به خدا ، آنها اسلام را همچون فرزند در دامنشان پرورش دادند ، با دست های گشاده و پر بار ، زبان های گویا و منطق رسا و کوبنده(بی آنکه نیاز مادّی به آن داشته باشند و هدفشان مادیّت باشد) .(20)
----------------------------------------------

1ـ اقتباس از ﺑﻬﺠﺔ الامال فی شرح زبدﺓ المقال ج 2 ص 485 ـ 480 ، سیره ی ابن هشام ج 2 ص 319 ، الفوائد الرجالیّه (سیّد بحر العلوم) ج2 ص 264
2ـ سیره ی ابن هشام ج 2 ص 320 ، الغدیر ج7 ص264
3ـ اسد الغابه ج3 ص222 ، کحل البصر ص 91 ، ﺳﻔﻴﻨﺔ البحار ج2 ص259
4ـ سُنن تُرمذی ج4 ص188
5ـ اعیان الشیعه ج15 ص139
6ـ ﺳﻔﻴﻨﺔ البحار ج 1 ص142 ، اعیان الشیعه ج15 ص139
7ـ بحار ج45 ص146 (به نقل از " لُهوف" سید بن طاووس ص196) ، نَفسُ المَهمُوم(محدّث قمّی)
8ـ اصول کافی ج1 مولد ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام فرازی از حدیث 2
9ـ اصول کافی ط آخوندی ج1 ص 469 (باب مولد ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام حدیث 2)
10ـ ﺳﻔﻴﻨﺔ البحار ج 1 ص 368
11ـ اختصاص شیخ مفید ص233 ، بحار ج37 ص80
12ـ کشف الغمه ج2 ص321 و 346
13ـ نور الثقلین ج4 ص570 ، تفسیر صافی ذیل آیه ی 23 سوره ی شوری ، بحار ج22 ص321 به نقل از قرب الاسناد
14ـ خصال شیخ صدوق ج2 ص150 ، بحار ط جدید ج10 ص227
15ـ تاریخ طبری ج2 ص243 ، مقتل الحسین مقرّم ص274 ، منهاج الشّهاده ص182 ، النّساب الاشراف ج3 ص188
16ـ اصول کافی ط آخوندی ج1 ص 469 (باب مولد ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام حدیث 2)
17ـ تهذیب ج9 حدیث 1106
18ـ نهج البلاغه حکمت 372
19ـ الغدیر ج1 ص21 ، اعیان الشیعه ج15 ص138
20ـ نهج البلاغه حکمت 465

نشریه بقیه الله ::: یکشنبه 86/7/15::: ساعت 10:0 صبح


برهم زنید یاران این بزم بی صفا را
مجلس صفا ندارد بی یار مجلس آرا
بی شاهدی و شمعی هرگز مباد جمعی
بی لاله شور نبود مرغان خوش نوا را
بی سروِ قدِ دلجوی هرگز مباد لب جوی
بی سبزه خطش نیست آب روان گوارا
پروانه وش زآتش هرگز مشو مشوش
دانند اهل دانش عِین بقا فنا را
داوری جهل خواهی بطلب ز پادشاهی
که اقلیم معرفت را امروزه اوست دارا
عنوان نسخۀ غیب سرّ کتاب لاریب
عکس مقدّس از عیب محبوب دلربا را
آینۀ تجلّی معشوق عقل کلّی
سرمایه تسلّی عُشاق بی نوا را
در دست قدرت او لوح قدر زبونست
با کلک همت او وقعی مده قضا را
ای هدهد صبا گو طاووس کبریا را
بازآ که کرده تاریک زاغ و زغن فضا را
ای«مصطفی» شمایل وی مرتضی فضایل
وی احسن الدلائل یاسین و طاها را
ای منشی حقایق وی کاشف حقایق
فرماندۀ خلایق رب العَلی علی را
ای کعبه حقیقت وی قبله طریقت
رکن یمان ایمان عَینُ الصَّفا صفا را
ای رویت آیه نور وی نور وادی طور
سرّ حجاب مستور از رویت آشکارا
ای هر دل از تو خرم پشت و پناه عالم
بنگر دچار صد غم یک شب بینوا را
ای رحمت الهی دریاب مفتقر را
شاها به یک نگاهی بنواز این گدا را

سروش منتظران، صفحه 247

نشریه بقیه الله ::: سه شنبه 86/7/10::: ساعت 10:0 صبح

<      1   2   3   4      >

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 5
کل بازدید :26401
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
نشریه بقیه الله
نشریه بقیه الله نشریه ای است که به طور همزمان هم چاپ می شود و هم بر روی این وبلاگ نمایش داده می شود
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<